کد مطلب:29503 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:89

فراگیرندگانی برای دانش خود نیافت












4936. امام علی علیه السلام: بر دانش هایی آگاهم كه بر شما پوشیده است و اگر پرده از آنها برگیرم، چون لرزش ریسمانِ آویزان در چاهی عمیق، به لرزه خواهید افتاد.[1].

4937. امام علی علیه السلام: هر دانشی چنان نیست كه صاحب آن دانش بتواند آن را برای همه مردم تفسیر كند؛ چون در بین مردم، انسان های قوی و ضعیف وجود دارند و بخشی از آنان، تاب فراگیری آن را دارند و بخشی دیگر ندارند، مگر آن كه خداوند، فراگیری آن را بر دوستان خاصّ خود، آسان سازد و بر [ فهم] آن، یاری شان كند.[2].

4938. امام علی علیه السلام - خطاب به كُمَیل بن زیاد -: این جا، دانشی فراوان انباشته است (و با دست به سینه اش اشاره كرد). ای كاش فراگیرندگانی برای آن می یافتم!

آری، [ گاهْ] تیز فهمی یافتم كه برای آن، امین نبود؛ چرا كه ابزار دین را برای دنیا[ طلبی] به كار می گرفت و با نعمت های خداوند، بر بندگانش برتری می جُست، و با برهان های الهی، بر دوستان خدا فخر می فروخت، و یا كسی را یافتم كه پیروِ دانشوران بود؛ امّا به نكته های باریك آن، بینش نداشت. با نخستین شبهه ای كه پیش می آمد، شك و تردید بر دلش سایه می افكند. [ برای فراگرفتن چنان دانشی] نه این در خور است و نه آن.

یا كسی [ را یافتم] كه سختْ در پی لذّت است و رام شهوت و یا شیفته جمع كردن مال و انبار نمودن آن. هیچ یك از این دو [ نیز]، توان پاسداری از دین را ندارند و بیشتر به چارپای چرنده شباهت دارند. چنین است كه دانش، با مرگ دانشوران می میرد[3]. [4].

4939. امام علی علیه السلام - در حالی كه به سینه اش اشاره می كرد -: این جا از دانشی فراوان، لبریز است؛ امّا جویندگان آن، اندك اند و به زودی پشیمان می شوند، و آن، هنگامی است كه مرا از دست بدهند.[5].

4940. امام علی علیه السلام: در درون سینه من، دانش فراوانی است كه پیامبر خدا آن را به من آموخت. اگر برای آن، نگاهبانانی بیابم كه به درستی، آن را پاس دارند و آن را همان گونه كه از من شنیده اند، روایت كنند، بخشی از آن را در نزد آنان به امانت خواهم سپرد كه با [ استفاده از] آن، دانش بسیاری بیاموزند. به راستی كه آن دانش، كلید هر دری است و هر دری، [ راه بر] هزار در می گشاید.[6].

4941. امام صادق علیه السلام: نمایندگانی از مردم فلسطین، نزد امام باقرعلیه السلام آمدند و مسائلی از وی پرسیدند. امام علیه السلام به آنها پاسخ داد:... جدّم امیر مؤمنان، برای دانش خود، دانشجویی نیافت، چنان كه از ته دل، آه می كشید و بر بالای منبر می فرمود: «پیش از آن كه مرا از دست بدهید، از من بپرسید؛ چرا كه درون قفسه سینه من، دانش فراوانی است. افسوس، افسوس كه كسی را نمی یابم كه آن را فرا گیرد!».[7].

4942. المزار الكبیر - به نقل از میثم -: شبی از شب ها، مولایم امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، مرا به صحرا برد، از كوفه خارج شد و به مسجد جُعفی رسید. رو به قبله كرد و چهار ركعت نماز گزارد. وقتی سلام داد و تسبیح گفت، دو دست خود را [ به سوی آسمان] گشود و گفت: «خدای من! چه سانْ تو را بخوانم، كه نافرمانی ات كرده ام، و چه سان تو را نخوانم، كه [ تنها] تو را می شناسم... ».

سپس زیر لب، دعایی خواند و سجده كرد و روی بر زمین گذاشت و یكصد بار گفت: «العفو، العفو!». سپس برخاست و به راه افتاد. من هم در پیِ او به راه افتادم تا به صحرا رسید و در آن جا خطّی [ بر زمین] كشید و فرمود: «هرگز از این خط، جلوتر نیا» و مرا واگذاشت و خود رفت.

شب، تاریك بود و با خود گفتم: مولای خود را رها كردی، حال آن كه او دشمنان فراوان دارد. چه عذری نزد خدا و پیامبر خدا برای خود داری؟ سوگند به خدا، در پی اش خواهم رفت و از وی، خبر خواهم گرفت؛ گرچه با فرمانش مخالفت كرده باشم.

در پی اش به راه افتادم. دیدم كه تا نیم تنه، سر را در چاه فرو برده و با چاه، سخن می گوید و از چاه، پاسخ می شنود. بودن مرا حس كرد و به سوی من توجّه كرد و فرمود: «كیستی؟».

گفتم: میثم.

فرمود: «میثم! مگر به تو دستور ندادم كه از آن خط، عبور نكنی؟».

گفتم: ای مولای من! از دشمنان، بر تو ترسیدم و دلم طاقت نیاورد.

فرمود: «آیا از آنچه گفتم، چیزی شنیدی؟».

گفتم: نه، ای مولای من!

فرمود: «ای میثم!

در سینه، خواسته هایی هست

كه هرگاه سینه ام از آنها به تنگ آید،

با دست، زمین را می كَنَم

و رازهایم را به آن می گویم.

پس هرگاه كه زمین، چیزی برویانَد

آن گیاه، از بذرهای [ راز] من است».[8].









    1. نهج البلاغة: خطبه 5، الاحتجاج: 48/246/1، تذكرة الخواصّ: 128.
    2. التوحید: 268، تفسیر الصافی: 489/1، بحار الأنوار: 2/141/93.
    3. در فیض القدیر (410/6) آمده است كه: علی علیه السلام با اشاره به سینه اش فرمود: در این جا دانش فراوان انباشته است. ای كاش فراگیرندگانی برای آن می یافتم!...». غزالی گفته: راست گفته است. دل خوبان، گورستان رازهاست؛ روا نیست كه دانشور، هر آنچه را كه می داند، برای هر كسی بیان كند. این در صورتی است كه آن كه می آموزد، زیرك و شایسته بهره گیری از آن دانش باشد. وای به كسی كه نفهمد!

      در تفسیر كلام خداوند كه فرموده است: «وَلَا تُؤْتُواْ السُّفَهَآءَ أَمْوَ لَكُمُ؛ اموالتان را به سفیهان ندهید» (نساء، آیه 5)، گفته شده كه این آیه برای آگاهی دادن نسبت به همین مطلب است؛ چون بدان خاطر از امكانْ دادن به نادان در دسترسی به اموال - كه در اختیار همه از خوب و بد گذاشته شده - منع شده ایم كه ممكن است موجب هلاكت و نابودی دنیوی شود و بر همین پایه از دسترس یافتن سفیه به علوم حقیقی نهی شده است؛ چرا كه به گم راهی و نا بودی وی و گم راه سازی و نابودسازی دیگران منجر می شود.

    4. نهج البلاغة: حكمت 147، الإرشاد: 228/1، الأمالی، مفید: 3/249، كمال الدین: 2/291.
    5. علل الشرائع: 1/40، عیون أخبار الرضا: 1/205/1.
    6. الخصال: 29/645، الاختصاص: 283، بصائر الدرجات: 12/305.
    7. التوحید: 6/92. نیز، ر. ك: مناقب آل أبی طالب: 38/2.
    8. المزار الكبیر: 149 و 153، المزار، شهید اوّل: 270 و 275.